Sunday, February 17, 2013

خون گلی سرخ


ﺩﻟﻢ ﭘﺮﺧﻮﻥ اﻓﺸﺎﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ
ﻛﺮاﻧﻲ ﻭﻋﻠﻤﺪاﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳت
ﻧﮕﺎﻫﻢ ﭼﻮﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺧﻴﺮﻩ ﺧﻴﺮﻩ
ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﻗﻠﺐ ﺩﻟﺪاﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ
ﻧﮕﺎﻫﻲ اﺑﺮﻫﺎﻱ ﺧﻮﻥ ﭼکاﻧﻢ
چقدرﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭﻧﻢ ﺩاﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ
ﺗﻌﺠﺐ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺩﺭﻗﺮﻥ ﺑﻴﺴﺘﻢ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﭼﻮﺑﻪ ﺩاﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ
اﺯاین اﺳﻼﻡ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﺑﺸﺮﻛﺶ
ﺩلم ﻣﻨﻔﻮﺭﻭﺑﻴﺰاﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ
ﭼﻘﺪﺭاین روزها ﺧﻮن گلی ﺳﺮﺥ
ﻣﺘﺎﻉ ﻣﻔﺖ ﺑﺎﺯاﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ
ﻋﺪاﻟﺖ ﺧﻮاﻫﻲ ﺟﺎﻥ را ﭘﻴﺸﻜﺶ ﻛﻦ
ﻭﮔﺮﻧﻪ حرف بیکا ﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ
ﺧﺪاﺣﺎﻓﻆ ﮔﻠﻲ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﻻﻟﻪ
ﺗﺒﺮﺩﻧﺒﺎﻝ ﮔﻠﺬاﺭاﺳﺖ اﻳﺪﻭﺳﺖ

اولااین حادثه دل خراش رابه همه عزیزان داغداروخانواده گرامی شان تسلیت می گویم
دوما ازخدای یکتامی خواهم که عاملین این جنایات غیرانسانی رانابودسازد.

برگرفته از صفحه فیس بوک :ﺣﺒﻴﺐ اﻟﻠﻪ ﺭﺳﺎ 



لااقل مردانه در میدان جنگ و ستیز به در آئید

لحظه ای خود را جای زن بیوه شده یا کودک یتیم شده می گذارم و بغض گلوگیر راه نفسم را می بندد. زنی که منتظر همسر خویش چشم به در مانده بود و کودکی که در انتظار دستهای مهربان و پر پینه پدرش، با شنیدن خبر مرگش بهت زده به سالهای دور و دراز تنهایی و بی کسی و سایه ای بر سر نداشتن زندگی را ناجوانمردانه می بینند.
ای کسانی که این حوادث را رقم زده اید، اگر دین ندارید لااقل آزاده و جوانمرد باشید. اگر با کسی، دین و مذهبی، قومیتی سر جنگ و نزاع دارید عیبی ندارد لااقل مردانه در میدان جنگ و ستیز به در آئید نه اینکه شیوه نامردی را در پیش میگیرید. تف بر شما، تف بر شما ای تمام کسانی که هم دین خود را باخته اید، هم دنیای خود را باخته اید، هم آخرت خود را، هم آزادگی و جوانمردی خود را. تف بر شما ای نامردان پست مردنما. تف بر شما...





نبشته : مهدی عـارفی

دو قبرستان بزرگ تاریخ

اولی افشار و دومی کویته، در قبرستان دومی شهر کویته، دو قبری در کنار هم جان صد ها تن را به آغوش گرفته و تاریخ سیاه مهاجرت، کوچ اجباری و نسل کشی و عدم عدالت را فریاد میکشد. کودکان ، زنان و مردان بی گناه نه بخاطر جنگ و 

نه بخاطر واداشته شدن مردم به جنگ، در اصل صلح دوستی و آرامش قربانی دهشت و ترور مسلمانان متهجران شده اند.


حادثه دیروز کویته


هنوز این کودک شیرخوار است ،ولی دشمنان بشریت
بجای شیر خون دادند



هنوز این کودک شیرخوار است ،ولی دشمنان بشریت


بجای شیر خون دادند،


Tuesday, February 12, 2013

شاعران 88 کشور جهان خواستار توقف نسل کشی مردم هزاره شدند

شاعران 88 کشور جهان خواستار توقف نسل کشی مردم هزاره شدند
نویسنده:کابل پریس
















 دو صد و هفتاد (270) تن از شاعران به شمول برندگان جایزه نوبل و پولیتزر و برندگان جوایز ملی و قاره ای و همچنین دبیران انجمن های قلم و گردانندگان فستیوال های بین المللی شعر از 88 کشور جهان در نامه ای به رهبران جهان، همبستگی خود را با مردم هزاره اعلام کردند. اکنون بیشتر از  یک قرن است که مردم هزاره قربانی جنایات سازمان یافته همچون نسل کشی، برده داری، تجاوز جنسی، جنایات جنگی و تبعیض می باشند.



نامه شاعران جهان خطاب به دبیر کل سازمان ملل متحد بان کی مون، خوزه مانوئل باروسو دبیر کمیسیون اروپا و باراک اوباما رییس جمهور آمریکا می باشد و از آنان خواسته شده اقداماتی را روی دست بگیرند که امنیت و سلامت مردم هزاره تضمین شود.کامران میرهزار شاعر هزاره که متن این نامه را تهیه کرده است می گوید: "ماده ی دوم کنوانسیون جلوگیری و مجازات نسل کشی با وضعیت مردم هز همخوانی کامل دارد و جهان نباید بیش از این پاک سازی قومی و نسل کشی مردم هزاره را نادیده بگیرد."
 مردم هزاره در افغانستان با وجود هزاران سرباز بین المللی، بصورت مرتب از سوی افغان های کوچی که از طرف طالبان و حکومت حمایت می شوند      مورد حمله قرار می گیرند. راه های مردم هزاره توسط طالبان مسلح مسدود شده، وسایط نقلیه آنان غارت و مسافرانشان کشته می شوند. در مرکز افغانستان جایی که جمعیت قابل توجهی از مردم هزاره به حاشیه رانده شده اند، آنان به حقوق مشروع و اولیه خود دسترسی ندارند.
در پاکستان بتازگی و در تاریخ 10 جنوری سال روان میلادی بیش از یکصد تن از مردم هزاره در شهر کویته، در حمله سازمان یافته تروریستی کشته  شدند. در نتیجه این جنایات، میلیون ها تن از مردم هزاره افغانستان را ترک کرده و در وضعیت اسفناک در کشورهای دیگر همچون ایران، ترکیه، یونان، اندونزی و استرالیا به عنوان پناهجو بسر می برند.
 شاعران جهان از رهبران جهان می خواهند که در مورد مردم هزاره وضعیت اضطراری اعلام شود؛ بر حکومت های افغانستان و پاکستان فشار دیپلماتیک وارد شود تا به تبعیض و حمایت از گروه های تروریستی پایان دهند؛ کشورهای عضو کنوانسیون پناهندگان به پناهجویان هزاره پناهندگی اعطا کنند؛ یک کمیسیون بین المللی حقیقت یاب برای جنایاتی که علیه مردم هزاره صورت گرفته تشکیل شود؛ دوسیه های جامع نسل کشی و نقض حقوق بشر در مورد، در دادگاه هایی همچون دادگاه بین المللی جزایی باز شود؛ نیروهای بین المللی در افغانستان از مردم هزاره حمایت کنند و رسانه های بین المللی  درباره فعالیت ها علیه مردم هزاره در افغانستان و پاکستان تحقیق کرده و گزارش دهند.
 نامه سرگشاده شاعران جهان همراه با نام امضا کنندگان به زبان های انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی، هزاره گی/ دری و آذری روی سایت  www.HazaraRights.com در دسترس می باشد.
 ========================== 
 برای معلومات بیشتر با استفاده از مشخصات زیر، با کامران میرهزار به تماس شوید:  
 email: kamran at kamranmirhazar.com Skype: kamran.mir.hazar  

Sunday, February 10, 2013

قیس رفت....


از سفر چند روزه که به خانه بازگشتم، همین که صفحه فیس بوک را باز کردم خبر مرگ قیس عصیان، عکاس جوان کشورمان تکانم داد. همین چند ماه قبل بود که یکی از عکس های او برنده جایزه صلح شد. قیس و دوربین عکاسی اش، کلکینی بود برای ثبت زخم های این دیار و رنج های انسان. بی مدعا و فروتن !
قیس را هیچ گاه از نزدیک ندیدم و با او هم سخن نبودم. تصاویری که او آفرید همواره روایت گر درد مشترک مردم این سرزمین و هر انسان سرگشته بود. حالا قیس نیست و اندوهگینم برای نبود هنرمندی که می توانست افتخارها بیافریند. روحش در آرامش باد.
به این فکر می کردم که دنیا چه قدر ناپایدار است و مرگ دشنه ای که زخم هایش بی درمان است. در این روزگار بی ثبات و این عمر بی دوام، لحظات و دوستی ها و عشق هایمان را قدر بدانیم. زندگی فرصت بسیاری برای دوست داشتن، عشق ورزیدن و جبران کردن به انسان نداده است.
قیس عصیان
 
بر گرفته از صفحه فیسبوک زهـرازاهـدی

Saturday, February 9, 2013

خاطرات تلخ و دردناک از فاجعه افشار

افشار چهره ای عریان توحش در کابل پایتخت افغانستان
 دیروز درست دهمین سال زندگی ام در غربت و دور از وطن٬ مردم و خانواده ام آغاز شد. زندگی در غربت خیلی سخت می گذرد. فکر میکنم تعدادی از هموطنانی که در دیار غربت بسر می برند، درک کنند. درد بیگانگی و دوری از وطن مرد افکن ترین دردی است که گاهی سراغم می آیند و به شدت آزارم می دهند. آن وقت است که غربت سراسر وجودم را فرا گرفته و ناچارم می سازد که برای مدتی با تنهایی خویش خلوت نمایم.
دلم گرفته بود حوصله ام کلی سر رفته بود. پشت پنجره ی اطاقم ساعتها ایستادم و به قطره های باران نگاه می کردم که به شیشه پنجره می خوردند و پایین می آمدند. صدای قطره های باران را می شنیدم که روایت همه ی دردهای من بود.

Wednesday, February 6, 2013

چرا افشار برای نسل من مهم است؟



یکم: روشن‌ترین پاسخ: مگر می‌شود قتل‌عام هزاران زن و کودک بی‌گناه مهم نباشد؟ مگر آنان که در افشار سوختند، سربریده شدند، با خون‌شان یادگاری نوشته شد، انسان نبودند؟ ما به چه حقی خون هزاران انسان را برای مصلحت نامعلومی فراموش کنیم؟ پاسخ‌مان به مادری که کودکش را از دست داد چیست؟ به کودکی که عمریست در حسرت پدر زیسته است، چیست؟ نیازی نیست از فلان تبار باشید تا در برابر این پرسش‌ها حساس شوید؛ این پرسش‌ها از وجدان انسانی ماست. این پرسش‌ها آزمون انسانیت در عصر ماست.

دوم: افشار برای نسل من، رخدادِ خلق الساعه نیست. افشار محصول روابط اجتماعی-سیاسی است و برای همین بارها در سرگذشت جامعه‌ی مان تکرار می‌شود. ما پیش از افشار هم از پشت خنجر خورده‌ایم و افشار تکرار همان تاریخ است. و تا زمانی که ما نتوانیم روابط اجتماعیی را که فاجعه‌ی افشار را بازتولید می‌کند، دگرگون کنیم و از آن عبرت بگیریم و یا آن را به عبرت دیگران تبدیل کنیم، حاصل‌مان جز افشارهای دیگر نخواهد بود. به دیگر سخن، جامعه‌ی ما ساختارها و روابط اجتماعی را بازتولید می‌کند که نتیجه طبیعی آنچنان ساختار و روابط، رخدادِ فاجعه‌ی افشار است. و اگر قرار است دیگر افشار تکرار نشود، نسل من باید این سوءکارکرد را دریابد و اصلاح کند.

سوم: سخن گفتن از افشار به معنایی کینه‌خواهی از تبار و قومی نیست؛ درست برعکس به معنای عدالت‌خواهی برای تمام قتل‌عام‌ها در تمام افشارهاست. همان طوری که تمام قربانیان افشار از یک تبار نبودند، تمام جانیان هم از یک تبار نبودند. یادآوری افشار نه تنها هیچ منافات با صلح و آشتی ندارد، بلکه از الزامات آن است. صلح بدون عدالت، توهمی است که نظام‌های استبدادی به خورد مردم می‌دهد تا دوام خویش را تضمین کند. صلح بدون عدالت، آرامش یک زندان است. 
 
نبشته: قیوم سروش

Tuesday, February 5, 2013

دستهای سرد، قلبهای گرم



هوای سرد، برف های یخ زدۀ پیاده روها، کودکان سیاه و دود زده؛ که دست های سرخ شدۀ شان را با دمیدن نفسها و پاهای برهنۀ شان را با دود موترها گرم می کنند؛ چهرۀ این روزهای کابل را می سازدباد مثل روزهای قبل به سر و صورت مردم پف می کند و مردم با عجلۀ بیشتر از جاده ها می گذرند.


بزرگداشت از چهارمین سالروز شهادت حسین علی یوسفی در هزاره تاون


عبـدالخالق هزاره
بتاریخ یک فبروری 2013میلادی، طی سومین مراسم بزرگداشت از سالروز شهادت شهید حسین علی یوسفی رهبر اسبق حزب دمکراتیک هزارها (Hazara Democratic Party) که توسط همین حزب در هزاره تاون برگزار گردیده بود، تعدادی زیادی از شخصیت های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با وجود باران و هوای سرد زمستانی شرکت کرده بودند.  شخصیت های زیادی سخنرانی نموده و هر یک به نوبه خود در ضمن یاد آوری از آرمانهای شهید یوسفی، مسایل و مشکلات هزاره ها را در این منطقه به بحث و بررسی گرفتند. 





Sunday, February 3, 2013

پنجاه سالگی تلخ یک نویسنده


کلاهت را برنداشتی، از دیدار هر خرسی خوش‌حال نبودی، منتظر هر سگی نماندی، مثل هر الاغی فکر نکردی، حساب‌شده سخن نگفتی و حساب‌شده ننوشتی ننوشتی ننوشتی. ...شعر پنجاه‌ساله‌گی پرتو نادری رابطۀ من با آفتاب قطع شده استو در لایتناهی مرگمدار حقیقت زنده‌گی را گم کرده‌امبا این حالاز نردبانی می‌روم بالاتا چراغ افتخار خویش رابر رواق خاک‌آلود تاریخروشن کنم  حساب شده سخن می‌گویمحساب شده می‌نویسمکبوتر وجدانم رادر قفس دموکراسیبه نرخ روزگار ارزن می‌ریزمو عقل سر کش بد لگامم رادر اصطبل در بستۀ تعارفتخته‌بند کرده‌ام تا هیچ‌گاهی توسنی نکندمن استعداد بزرگی دارمو کتاب آیین دوست‌یابی دل‌کارنگی راواژه واژه از بر کرده‌امو می‌دانم چه‌گونه به زشت‌ترین دختر شهر بگویمکه تمام عاشقانه‌های من برای توستو تو به اندازۀ عاشقانه‌های من زیباییمن حساب‌شده سخن می‌گویمحتا وقتی سگ همسایه به سوی من پارس می‌زنددست من به سوی سنگی  دراز نمی‌شودوقتی سگ همسایه به سوی من پارس می‌زندکلاه غیرت از سر بر می‌دارمو با  صدای ابرشمینی می‌گویمبفرمایید منتظر شما بودمدر کوچه اگر با خرسی مقابل می‌شومبا لبخند مضحکی می‌گویم از دیدارتان خوشحالمو الاغ سر کاراگر گوشی به سوی من تکان داداز تفکر چینی بر جبین می‌اندازمو می‌گویمشما درست می‌فرمایید من هم همین‌گونه فکر می‌کنم من استعداد بزرگی دارمو پس از پنجاه سال تجربهحقیقت خوشبختی را کشف کرده‌امکه باید جَوی از غیرت کم کردو نان به نرخ روزگار خورد من استعداد بزرگی دارم خدا را شکرسازمان جهانی مهاجرتبه من نامی داده استدرازتر از نام شیخ الرییس ابو علی سینای بلخیمن استعداد بزرگی دارمپنجاه‌ساله یاد گرفتمکه چه‌گونه مرد حسابی باشمپای روی دم هیچ کسی نگذارمو دست در کاسۀ هیچ جوانمرد قصابی دراز نکنممن پنجاه ساله یاد گرفته‌ام

شعر پنجاه‌ساله‌گی پرتو نادری


رابطۀ من با آفتاب قطع شده است


و در لایتناهی مرگ



مدار حقیقت زنده‌گی را گم کرده‌ام



با این حال



از نردبانی می‌روم بالا



تا چراغ افتخار خویش را



بر رواق خاک‌آلود تاریخ



روشن کنم 




Friday, February 1, 2013

ای دل ای همسفر


ای دل ای همسفر!
حكم رانده اند
تا من و تو يكبار ديگر دور از ميهن باشيم.
برو و در كوچه ها صدا زن
پا گذار به هر شهری
و سراغ پيامبری را گير
كه پيامی از دوست دارد٬
يا از هر بيگانه يی
راه برگشت به وطن را پرس.

در اين شهر غريب
شب را به روز ميگذارم
گاهی همصحبت اين بيگانه
گاهی آن.

چگونه تفسير كنم ای دوست
آيت تكرار شب تنهايی را
اما همين بس است كه بگويم
ترجيح ميدهم مرگ را
چونكه فقط يكبار می آيد.

                                     
شعر از فيض احمد فيض
ترجمه از بشير سخاورز
                       برگرفته از گزيدهء "مری دل مری مسافر"          

دوستان عزیز، خسته نباشید


امروز وقتی فیسبوک را باز کردم متوجه شدم که به شکل عجیبی تعدادی زیادی از دوستان خوبم گرفته، دلگیر وخسته اند.

به نظرمن هیچگاه هیچ شرایطی را نمیتوان یافت که برای آدمیزاد کاملا ایده آل باشد و هیچ کسی از هیچ چیزی هیچ شکایتی نداشته باشد. بهتر است بپذیریم که مدینه فاضله ویا شرایط آرمانی که در آن هیچ مشکلی وجود نداشته باشد وهیچ چیزی برای فکر کردن وهیچ مسله ای برای حل کردن نباشد اصلا وجود ندارد. 
هیچ خوبی بدون حضور بدی معنی پیدا نمیکند، هیچ زیبایی بدون زشتی معنی ندارد وهمینطور بقیه موارد. پس بهتر است با واقعیت های جامعه انسانی کنار بیاییم. طبیعت آدمیزاد نا آرام بودن، متحرک وبی قرار بودن شان است، آدما از سکون و تکرار زود خسته میشوند ومدام دوست دارند تغییر بیارند و چیز های جدیدی تجربه کنند.
به نظرمن، حیات و موجودیت ما زمانی معنی پیدا میکند که: انگیزه ای برای حرکت وتلاش داشته باشیم، موضوع ومسله ای برای فکر کردن وچالش های برای حل کردن، وگرنه مرده ای متحرکی بیش نیستیم.

در ضمن فراموش نکنیم که زندگی بدون چالش وبدون مشکل همچین زندگی زیاد جالبی هم نیست. درست است که روبرو شدن با سختی ها انرژی، حوصله، فکر و...زیاد را لازم دارد، اما یاد مان باشد که همیشه روبروشدن وحل کردن مسایل سخت وپیچیده است که بزرگترین درس های زندگی را به ما میدهد.
علی جعفری