Monday, April 23, 2018

ارچی تا برچی فاصله ای به دوری دو جهان است!

ما در جهان دوگانه و بی هنجاری زندگی می کنیم؛  در یک جا  کشتار کودکانی که در کنار  تروریستان کشته می شوند، چنان غوغای به اصطلاح« علما»  را بر می خیزاند که گوش حقوق بشر جهان را کر می کند. اما در جای دیگر کشتار سبعانهٔ کودکان و زنان مظلوم،  وجدان هیچ یک از آنها را تکان نمی دهد.  چرا در جایی که مرگ تروریستان در میان باشد، برای عده ای این همه ترحم برانگیز و رقت آور می شود و در جایی که مردم توسط تروریستان کشته می شوند، هیچ آبی از آبی تکان نمی خورد.
پس ایمان ها و وجدان ها - اگر وجود داشته باشند - در کجا خفته اند؟ 
باورها، اصل ها و معیار ها در بخشی از جامعهٔ ما چنان به هم ریخته اند که آدم حتی به وجود خودش شک می کند؛ چه رسد به ایمان یا وجدان دیگران !

Thursday, April 12, 2018

شمسِ که نور آنرا، بخاطر بی خیالی مان از دست دادیم.

#از دست دادن مدیر جوان ما (علی دوست شمس)
#ضایعه بزرگ،
از دست دادن با مرگ را همه ما تجربه کرده ایم. ولی موضوع خیلی مهمتر از همه، این است که #مقامات خودی امنیتی ما صرف به مسله تشریفاتی بسنده می کنند، تا به جای کمک از این گونه مدیران که تعداد شان بسیار اندک در حکومت است، که از دست دادن این عزیزانی ما آن قدر عمیق و بزرگ می شود
که به راحتی نمی‌توان بر آن غلبه کرد
#اگر مقامات بلند رتبه خودی ما  دستگیر این مدیران، و در صدد جذب بیشتر، و گماردن دیگر مدیران توجه، و از حق شان دفاع کنند، می تواند حد  اقل مرحمی بر این گونه درد های ما باشد.
#متاسفانه این کم کاری مقامات بلند رتبه امنیتی مساله ای نیست؟ که قابل انکار و تردید باشد.
چیزی که مایه تاسف و تاثر است، این که در این صفحه جدید از حکومت یک نوع هرج و مرج و تیره روزی بر این کشور و مردم ماحکومت می کند و سرمایه های مادی و معنوی ما از دست می رود. مدیران بزرگی آینده ما که سالیان دراز در کنار مردم شریف به تعلیم و تعلم پرداخته و جز اصلاح و خدمت به کشور کار دیگری صورت نداده اند، مورد هدف رگبار دشمن قرار گرفته و جان به جان آفرین می سپارد، در میان آه ها، اشک ها، غم و غصه هایمان چه گونه زندگی را ادامه دهیم؟ چه کنیم تا بتوانیم با غم از دست دادن کنار بیاییم و آن را برای خودمان سبک تر کنیم؟

#مگر اینکه ذره در تشخیص خود تغیر بیاوریم #خدمت را نادیده نگرفته، و غفلت را فراموش نکنیم

علی دوست شمس دیگر با ما نیست ، او رفت ابدی شد اما ناباورانه

صبح لعنتی که از خواب بلند شدم حس بد داشتم،مثل همیشه رفتم که سری بزنم به فیس بوک دیدم عکس هایت در فیس بوک تاو بالا می شود،آه خدایم، آه خدایا!شوکه شدم،خشک شدم،از مغز اسخوان سوختم،😭😭😭😭\
"ولسوالی خواجه عمری سقوط کرد و شمس دیگر با ما نیست." شمسسسسسسس.
ولسوالی خواجه عمری اولین ماموریتش در حکومت بود و متاسفانه اخرینش نیز شد. 
در سالهای گذشته برای اینکه بتواند کاری برای رفاه و آسایش خواجه عمری کند، به هر دری زد. 
بارها به مقامهای امنیتی هشدار داد. محاسن سفیدان خواجه عمری را به کابل آورد. بارها بارها و بارها دوید که خواجه عمری امن باشد و آباد. 
کابل که می آمد نگرانتر بود و زود بر می گشت. مسول بود خیلی. 
باسواد بود. کتابخوان، دقیق و سنجیده گپ می زد. شوخی هایش بسیار ظریف بود. پشت کار داشت سختکوش بود. برای رسیدن به برنامه هایش تلاش می کرد شب و روز. خلاصه از آنهایی بود که نظیرش را کم داریم. 
یادت بخیر، روحت شاد. ای دوست داشتنی نا مراد.