Tuesday, May 20, 2014

داود نظری در قطار ثروتمندترین انسانهای افغانستان

‎داود ناظری در قطار ثروتمندترین انسانهای افغانستان
بدخشان تو تنها نیستی!
===============================
کمتر اتفاق می افتد کسی حاضر شود که مراسم عروسی اش را به خاطر هموطنانش که مصیبت زده شده اند، به تعویق بی اندازد. داود ناظری اما به این کمتر نیز اکتفا نمیکند او نتنها که تلاش میکند تا مراسم عروسی اش را که ماه ها و سالها قبل برنامه زیزی کرده بود را به تعویق بیاندازد بلکه مصمم میشود تا تمام هزینه عروسی خودش را نیز  به مصیبت دیدگان بدخشان هدیه کند به این امید که شاید مرحمی بر زخم های هموطنانش گذاشته باشد، داود ناظری هرچند بدلیل پافشاری خانواده اش و خانواده عروس موفق نمیشود که کل هزینه مراسم عروسی را به حادثه بدخشان کمک کند اما او توانست که موافقت بزرگان خانواده را جلب کند تا حداقل نصف هزینه عروسی را که مبلغ نزدیک  به 50هزار افغانی بود را برای لبخند نشاندان بر لبان خشکیده بدخشانی های مصیبت دیده مان کمک نماید. شاید داود ناظری سالها زیادی را کار کرده است تا این هزینه را جمع و جور کند که زندگی مشترکش را آغاز نماید.
داود ناظری نه سرمایه دار است و نه هم پسر کدام سرمایه دار، داود ناظری ثروتمند است، ثروتش آنقدر زیاد است که کمتر کسی این روزها دارای چنین "ثروت اخلاقی و انسانی"باشد.
 باید خیلی سخاوتمند باشیم، باید خیلی انسانگرا باشیم، باید خیلی عمل گرا باشیم و نه شعارگرا، باید خیلی شجاع و ایثارگر باشیم، باید خیلی اخلاق و انسانیت را پاسداشته باشیم ... که چون داود ناظری از این آزمون بزرگ سربلند بدر آییم، بدون شک خیلی ها در این آموزن شرکت کردند و کامیاب شدند اما داود ناظری به نظر من اول نمره این آزمون بود.
 برای داود ناظری که آغاز زندگی مشترک اش را پس از گذراندن  این کانکور بزرگ اخلاقی و انسانی که سربلند و اول نمره بیرون آمد صمیمانه تبریک میگویم و  به او و آن ثروت اخلاقی و انسانی اش درود بی پایان تقدیم میکنم.‎
بدخشان تو تنها نیستی!

خاطر هموطنانش که مصیبت زده شده اند، به تعویق بی اندازد. داود ناظری اما به این کمتر نیز اکتفا نمیکند او  نه تنها که تلاش میکند تا مراسم عروسی اش را که ماه ها و سالها قبل برنامه ریزی کرده بود را به تعویق بیاندازد بلکه مصمم میشود تا تمام هزینه عروسی خودش را نیز به مصیبت دیدگان بدخشان هدیه کند به این امید که شاید مرحمی بر زخم های هموطنانش گذاشته باشد، داود ناظری هرچند بدلیل پافشاری خانواده اش و خانواده عروس موفق نمیشود که کل هزینه مراسم عروسی را به حادثه بدخشان کمک کند اما او توانست که موافقت بزرگان خانواده را جلب کند تا حداقل نصف هزینه عروسی را که مبلغ نزدیک به 50هزار افغانی بود را برای لبخند نشاندان بر لبان خشکیده بدخشانی های مصیبت دیده مان کمک نماید. شاید داود نظری سالها زیادی را کار کرده است تا این هزینه را جمع و جور کند که زندگی مشترکش را آغاز نماید.
داود نظری نه سرمایه دار است و نه هم پسر کدام سرمایه دار، داود نظری ثروتمند است، ثروتش آنقدر زیاد است که کمتر کسی این روزها دارای چنین "ثروت اخلاقی و انسانی"باشد.
باید خیلی سخاوتمند باشیم، باید خیلی انسانگرا باشیم، باید خیلی عمل گرا باشیم و نه شعارگرا، باید خیلی شجاع و ایثارگر باشیم، باید خیلی اخلاق و انسانیت را پاس داشته باشیم ... که چون داود نظری از این آزمون بزرگ سربلند بدر آییم، بدون شک خیلی ها در این آموزن شرکت کردند و کامیاب شدند اما داود نظری به نظر من اول نمره این آزمون بود.
برای داود نظری که آغاز زندگی مشترک اش را پس از گذراندن این کانکور بزرگ اخلاقی و انسانی که سربلند و اول نمره بیرون آمد صمیمانه تبریک میگویم و به او و آن ثروت اخلاقی و انسانی اش درود بی پایان تقدیم میکنم.

نبشته: حسین زاهدی

Friday, May 16, 2014

ماهواره افغانستان. افغان ست 1 نام دارد

دولت افغانستان از کمپنی یوتل ست ماهواره خریداری کرده است. افغانستان طی قراردادی به کمپنی یوتل ست هر ساله چهار میلیون دالر پرداخت خواهد کرد تا ماهواره ی Eutelsat 48B را در اختیار بگیرد. این ماهواره در سال2008 به فضا پرتاب شد و در ماه ژانویه 2014طی قرارداد رسمی میان مقامات افغانستان و شرکت فرانسوی یوتل‌ست به افغانستان واگذار شد. این ماهواره تا اواسط سال 2020 به افعانستان سرویس خواهد داد و بعد از آن از کار خ...واهد افتاد. نام این ماهواره قبلا Eutelsat W2M , Eutelsat 48B و Eutelsat 28B بوده است, ولی مقامات افغانستان نام اش را به افغان ست 1 تبدیل کرده اند, نام رسمی این ماهواره Afghansat 1 است

پیوستن افغانستان به دنیا CIT بسیار خوشحال کنند است, و دنیای ارتباط از راه تکنالوژی را در افغانستان متحول خواهد کرد. این اقدام آقای امیرزی سنگین تحسین کننده است و به گروه A-MCIT باید تبریک گفت.
از این به بعد تصویر تلویزیون ها و صدای رادیوها با کیفیت بهتری ارائه خواهد شد و تمام مناطق افغانستان تحت پوشش قرار خواهد گرفت و ارتباطات با مبائیل بهتر خواهد بود و انترنت با سرعت بالاتری در اختیار کاربران قرار خواهد گرفت, حتی شاید نیز با قیمت ارزانتر . افغانستان89 شبکه تلویزیونی و220 ایستگاه رادیویی دارد که تمام این شبکه ها از آنالوگ به دیجیتال تغییر خواهد کرد. پروسه تبدیل آنالوگ به دیجیتال از دو ماه دیگر شروع خواهد شد.
آقای بغلانی پرسیده است که " ماهواره ها به دور زمین در چرش است پس چطورتنها یک ماهواره میتواند تمام افغانستان را پوشش بدهد؟"
همانطور که در ویدیو ی تحت عنوان " توضیحاتی در مورد ماهوارها" توضیح دادم ماهواره ها در سه مدار قرار دارند:

1-
مدار پایینی: مدار پایینی از 120 مایل بالاتر از سطح اقیانوسها شروع میشود و تا 1200 مایل بالاتر خاتمه میابد, ماهوراه های که در مدار پایینی هستند در هر 90 دقیقه یک بار چرخش اش به دور زمین کامل میشود.
2-
مدار وسطی: مدار وسطی از 1200 مایل بالا تر شروع شده و تا 14000 مایل بالاتر خاتمه میابد, ماهواره های که در مدار وسطی قرار دارند در هر 12 ساعت یک بار چرخش اش به دور زمین کامل میشود.
3-
مدار بالایی: مدار بالایی از 20000 مایل بالاتر شروع شده و تا 35000 مایل بالاتر خاتمه میابد, ماهواره های که در مدار بالایی قرار دارد درهر 24 ساعت یک بار چرخش اش به دور زمین کامل میشود.
نتیجه این است که ماهواره افغان ست 1 هم در مدار بالایی قرار دارد که در هر 24 ساعت یک بار به دور زمین میچرخد. و زمین نیز در هر 24 ساعت یک بار به دور محور اش میچرخد. ماهواره ای را در مدار بالایی بر روی یک نطقه ای از سطح زمین قرار بدهید این ماهواره همیشه بر روی همان نقطه به دور زمین میچرخد. این است که یک ماهواره میتواند خدمات ارزنده ای را به یک منطقه و یا یک کشور ارائه دهد.


نویسنده: مر تضی بهرامی





بغض ها تــرکید

لحظه ی بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را
در دل ابـــر نگــهــداری بـاران سخت است...
کاظم بهمنی
بلاخره امروز پنجشنبه بیست پنجم جوزا  سال شمسی
بغض ها ی که طی چندین سال در درونم جای گرفته بود مانند یک بمب بلاخره در بیست سه سالگی ام ترکید ...
چندین سال می شد که تمام درد و رنج تمام وجودم را فرا گرفته بود  ،این بغض ها طی این چندین سال از تشویش کدن به هر چه ،سخت رنج ام می داد .
 از زمانی که به خود فهمیدم ، گریه نه کردم حتی در مردن اعضای خانواده ام گریه ام نمی گرفت اما امروز روزی دیگری بود برایم ... در طی یک صحبت با دوستم راجع به این مشکلات ... نا خود آگاه گریه ام گرفت ... تا آن حدی گریستم که از کنترولم خارج شد ، تمام وجودم می لرزید ... اما من گریه ام همچنان ادامه داشت تا اینکه  دوستم از دیدن این حالت من ... حیران مانده بود  و مات چه کنم همراهی این ... تا اینکه بلاخره بعد از چند مدت گریه کردن از اتاق دوستم به چشمان اشک آلود بیرون امدم و  راست طرف حمام رفتم و لباس که بر تنم بود هم نکشیدم با همان لباس زیر شاور آب چند مدتی ایستاده شدم هر کار می کردم گریه ام گرفته نمی توانستم ..
از حمام با لباس تر و چشمان اشک آلود و بیرون آمدم داخل لیلیه روی چمن بالا ی چپرکت خود انداختم ... تا کمی آرام گرفتم ... بعد از سر چپرکت بالا شده رفتم  برای نان خوردن ... و  در جریان نان خوردن  باز  هم گریه گرفت، هی یک لقمه نان می خورم و گریه ام آمده می رفت هر چه تلاش می کردم کنترول کنم نمی توانستم ... یک دو لقمه نان خوردم ... از شدت گریه نان خوردن رها دادم امدم اتاق لباس را گرفتم دوباره حمام رفتم ... زیر آب سرد ایستاده شدم حدود یک 10 دقیقه و چندی ... کمی حالم خوبتر شد...از داخل حمام بیرون آمدم طرف آینه که در دیوار حمام ا ست خودم را دیدم که چشمان بیش از اندازه سرخ شده و پندیده ...
آمدم اتاق موبايل ام را گرفتم و بیرون آمده از دکان که کنار خوابگاه ماست، یک بسته کارت موبایل گرفتم ،و به کسی که بیشتر جانم دوست اش دارم .... تنها کسی درکم می کند ... مادرم را میگم زنگ زدم و از احوال آنها جویا شدم ...همه شان خوب و سر حال بودن خوشحالی آنها تسلی شد برایم که باید از دست گریه کردن بردارم...
تنها آروز من اینست که هیج کسی در دنیا نباشد که درد و رنج را در دل خود مانده ... و به کسی دیگر در میان نگذارد ... به این روزه سر نوشت من دچار می شود...و حالا من خوشحالم و خوده راحتر احساس می کنم ... قبل این به مثل که من در بند کسی باشم ... با خود در جنگ بودم هیچ روز من به خوشی نمی گذشت ...
به امید اینکه همه دور از همه این مشکلات و درد رنج باشیم...


سپاس آصف رسا

Tuesday, May 13, 2014

اگر در خانه نوجوان دارید، پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانید

It's Complicated

the social lives of networked teens
by danah boyd
دینا بوید (danah boyd) به تازگی کتابی نوشته با عنوان «پیچیده است» (it's complicated: the social lives of networked teens). کتاب در مورد نوجوانان و شبکه‌های اجتماعیه. نویسنده کتاب رو به رایگان روی وب‌سایتش (http://www.danah.org/itscomplicated) قرار داده که می‌تونین دانلود کنین. چند وقت پیش در یک جمع سخن‌رانی می‌کرد و بخشی از صحبت‌هاش رو در پایین آورده‌ام.

Saturday, May 10, 2014

صدای کاغذی خود را کجا بلند کنم؟

قانون
سگِ شکاری سیاستمداران است
دموکراسی
میدانی برای نبردِ گلادیاتور ها
به سودِ رب النوع های مدرن

صدای کاغذی خود را کجا بلند کنم
که خودم از پا نیفتم؟
چگونه با قربانیان همچیغ شوم
آوازم را نیاز دارم برای گدایی
برای کِش گفتن به مگس هایی که بر مژه هایم دکان باز کرده اند
قافله در قافله قربانی از قلبم عبور میکند
اما از سکتهء قلبی میترسم و آهم را قورت میکنم که چند شب دیگر هم زنده بمانم
« رای» میدهم تا بدانند زنده ام
و عذابم نکنند
بگذارند با دستِ بریده گهوارهء کودکم را تکان بدهم
و به فردایی که اینقدر تاریک نیست
امیدهایم را ببندم
گاه گردن کلُفتی در من بیدار میشود که هر انگشتش یک چاقوست
یک سیلی میزند و رشوت خوار را از چوکی پایین می اندازد
یک سیلی میزند و جنایت پیشه را دراز می اندازد وسط خیابان
یک سیلی میزند و خفته گانِ بلوری را بیدار میکند
و با ده انگشتش روی مرا مثل یک نقاب میکند
تا آیینه را پاک کند
به خود که می آیم چند ثانیه از سریالِ روزمره ام گذشته است
انگار تمام فاجعه های طبیعی
درست در خانهء من روی داده اند

شاعر : سمیع حامد

درد دل یک معلم" چرا اورا در یکی از دهکده های وزیرپرور و وزیرزای به دنیا نیاورده است."

امروزبرای من روز بس دشواری در بیشتر از نیم قرن عمرم بوده است. با آنکه به آن باور داشته ام، اما هیچگاهی جهان را با این بیهودگی وپستی، حتی در بدترین شرایط، به یاد ندارم. امروز یکی از دوستانم، که از عیاران این سرزمین است و خیلی پاکیزه و با غرور زندگی کرده است، بنابر مشکلی برایم زنگ زد و من هم بی درنگ دعوتش کردم. او به رسم عیاری سروقت آمد و با متانت سخن گفت. از ناملایمات زندگی و ازینکه از یک سال بدینسو نتوانسته است کاری برایش بیابد، مریضی در خانه دارد، صاحب خانه اش اورا جواب داده است،........و درد هایی دیگری ازین قماش را برایم قصه کرد. او خیلی با غرور گقت:"دوروز را برای پیدا کردن لقمه نانی در چوک برای رفتن به مزدور کاری رفته ولی ریش سپیدش نان را از او گرفته است چون باور (خریدار!) این است که ریش سفید کار نمی تواند". او پس ازین جمله گویا نمی خواست من متأثر باشم، خیلی آهسته گفت "و من بیشتر ازین از روزگار توقعی نمی توانم برد". او میگوید که با داشتن 26 سال سابقۀ معلمی نمیتواند پس از یکسال تلاش برایش کاری بیابد. او برایم گفت که وقتی عریضه اش را برای یکی از وزیران برده بود، وزیر آرزو میکرد که خط زیبایش را که با آن عریضه نوشتۀ، از او میبود. اما دردناک تر این است که او از تعصب و پیهم از قربانی شدن با تعصب شکایت کرد. او که اهل فقیر روستا های غریب زای اندراب است، از خدا شکایت کرد که چرا اورا در یکی از دهکده های وزیرپرور و وزیرزای به دنیا نیاورده است. او که از تحصیل کرده های آموزش و پرورش است، دوسال تام را در انتظار بسر برده و از یکسال بدینسو در جستجوی کاری در یکی از عرصه هایست که بتواند برای خانواده اش که تا حال نان حرام به دسترخوانشان گسترده نشده است، نانی ببرد.
خیلی به سادگی میتوان دید که چگونه یک شبه انسان پاکدامن و پاک سرشتی را میتوان با برخورد های دوگانه و تعصب به بیراهه کشاند. چون همه گان استاد ..... نیستند که پایمردیدی را بر تسلیم برگزینند. هیچ نمیتوان از شدت ونا هنجاری درد های تعصب و تعصب ورزی اربابان امور کاست ولی میتوان به انانی که گویا از راه دین به امور روزگار خسرو و ارباب شده اند، سخنی از پیامبر گرامی مان را نشانه گرفت. و آن فرمایش گران بها چنین است: و من عصب فلیس منی (و آنکه تعصب کرد از من نیست)

نبشته: انجنیرعزیز «رفیعی»

منبع: وبلاک رازق مامون

تعصب قومی در دانشگاه غزنی


آقای خموش رییس دانشگاه غزنی و استادان همتبارش برنامه ای را برای اخراج دانشجویان از دانشگاه غزنی روی دست گرفته اند.
آقای خموش از وردک است. اکثر استادان دانشگاه نیز از وردک استخدام شده اند.
این ملی گرایان قومیت محور در دانشکده اقتصاد و زراعت جزوه های پشتو تهیه کرده اند و با زبان پشتو سخن می کنند و فارسی گویی را نوع بیگانه گویی می پندارند ورنه وردکی فارسی می داند.

دانشجویان این شاگردان فکری فیخته، هتلر، احمدشاه ابدالی و اعضای انجمن تاریخ یا بهتر بگویم تحریف تاریخ در سرزمین پارسی گویان چون فردوسی بزرگ سنایی عارف هجویری و فرخی سیستانی و دیگران تحریم پارسی گویی می کند.

دانشجویان این مرکز "آپارتاید" و مظهر "ناسیونالیزم" با حیرت تکاندهنده اداره های قومی را یکی پس از دیگری باز می کنند، تا از این حالت رهایی یابند.
به جایی دیگری تبدیل شوند یا تاجیل بگیرند تا در فرصت یکساله زبان قومی را یاد بگیرند که همیشه خواسته های شان را تحمیل کرده اند.
با کله منارها
قتل عام ها
و....
از نام تحمیلی افغانستان تا سرود قومی
و اینبار جزوه ی درسی از آب پشتو بیرون آمد.

آری
نداند که ما را سر جنگ نیست
و گرنه مجال سخن تنگ نیست.
سخن حق، عدالت، نه گفتن علیه ظلم تاریخی
بر نیاکان من
و نسل خسته ام
از شهید زندان نشین چون سید اسماعیل بلخی
تا گاو سوار
تا عبد الخالق
این ها چه می خواستند؟!
در یک کلام "عدالت""
مزاری چه می خواست؟
عدالت!
عدالت اجتماعی
عدالت سیاسی
عدالت اقتصادی
و عدالت فرهنگی
و ما امروز خواسته ی دیگر نداریم!
ای کسی که خویشتن را استاد می پنداری
به زبان خودم با من سخن کن!
پیغمبر خدا به تعبیر قران"بلسان قومه" مبعوث می گردد!
و تو ای مدعی آگاهی و دانایی
دانایی ات را با زبان خودم به من بسپار
این حق من است
اقتضای عدالت فرهنگی است.
و دیگر
من می خواهم
دیدگاه اقتصاد دان با زبان من تبیین گردد.

نه به زبان تو
که هیچ نمی فهمش
و دیگر اینکه
تو از فارسی دری ترجمه کرده ای
و آنرا نه از ترجمه کتاب
بلکه از وبلاگ یک دانشجویی ایرانی
و به زعم خویش و. به قول خویش "چپتر" تهیه کرده ای!
و من نمی خواهم
ترجمه ترجمه ترجمه را بدون فهم ترجمه در لای دستکولم بگذارم!
و چیزی از آن فهم نکنم.
آیا می فهمی؟!
خسته شدم از این مدرک بگیران جهل پرور

به امید پیروزی عدالت
م م صحرا کابل


Monday, May 5, 2014

با محمد فهیم هاشمی اشنا شوید


محمد فهیم هاشمی، مسئول تلویزیون یک
تلویزیون ۱، از رسانه‌های خصوصی افغانستان در سال ۲۰۰۸ مجوز فعالیت را از اداره (آیسا) افغانستان با سرمایه ابتدایی ۲۷۳ هزار دلار دریافت کرد.
فعالیت نشراتی این تلویزیون در سال ۲۰۱۰، شروع شد. این شبکه ۲۹۳ کارمند به شمول ۵ کارمند خارجی را استخدام کرده است. اداره حمایت از سرمایه گذاری‌های خصوصی شبکه خصوصی ۱، را به عنوان "یکی از شبکه‌های پربیننده تلویزیونی و رسانه در حال رشد" نامیده است.
این تلویزیون عمدتا برنامه های خبری، سیاسی، فرهنگی و تفریحی پخش می‌کند و نشرات بیست و چهار ساعته دارد. تلویزیون یک به علاوه آنتن های عادی از طریق ماهواره هم قابل دریافت است.
او در این اوایل از طرف روسای فدراسیون‌های ورزشی افغانستان، به عنوان رئیس کمیته ملی المپیک این کشور انتخاب شد.

آقای هاشمی در حال حاضر ریاست فدراسیون شطرنج افغانستان را نیز بر عهده دارد.
او هم‌زمان رئیس تلویزیون یک افغانستان که رسانه‌ای خصوصی است، نیز است.

Saturday, May 3, 2014

فاجعه بدخشان


بدخشان
انتحار ،انفجار ،کشت و خون خبر های تکراری است که در جامعه ما معمول به حساب می آید ولی این یکی بسیار تکاندهنده است. با یک عالم درد و اندوه شاهد خبر دلگیر و غیر منتظره از ولایت همیشه سبز بدخشان بودیم که در آن هزاران عزیز ما جان شیرین شان را از دست دادند.
وا مانده ام که چی بگویم. سهل است که تن باز دهیم به این نا بسامانی های دوران ،و ساده تر از آن این است که در دو سطر پیام دلجویی و غم شریکی خود را ابراز داریم. اما آیا به واقعیت همه اینقدر یک سیر شده اند ؟  آیا احساس درونی هر افغان با واژگون شدن کلبهٔ عزیزان بدخشی ما به حد منتظرهٔ وحدت ملی و غمخواری از طفلان و خواهران رنج دیدهٔ ما رسیده است ؟؟.
اگر چنین باشد، خانهٔ هر افغان خراب شده، دل هر افغان متأثر و تن هر افغان در حیاهوی نجاتِ تن فرو رفته در اعماق خاک پلید است، و اما دل که متأثر نیست بی احساس است، حس که درد همنشین خود را در خود حل و حمل کرده نتواند خنثاست و کسی خنثا است که از درد اصلی دوران خود آگاه نیست و یا در برابر نا روایی های اصلی زمان خود حساسیت ندارد، حساسیت در برابر بدی ها و حوادث (چون این) دانا را استوار می سازد. تنها دانایی توانا با فکر عدالت ، وطنداری و برادری دلجوی خفه شده گان شده می تواند.
برادر بدخشی ام ما توان تحمل درد و وا ماندگی تو را نداریم، تو آنقدر بزرگی که درست مثل کوهای پا میر خاموش نشسته یا بی تکان خوابیده ای و این خاموشی تو مارا سخت ویران کرده است.ما با تمام وجود و در هر قدم شانه به شانهٔ شما هستیم، خون در رگهای ما هم خشکیده، نفس در گلوی ما هم خفه شده و سقف ما هم ریخته.
درود بدرود
نویسنده: مهدی علی