Saturday, May 3, 2014

فاجعه بدخشان


بدخشان
انتحار ،انفجار ،کشت و خون خبر های تکراری است که در جامعه ما معمول به حساب می آید ولی این یکی بسیار تکاندهنده است. با یک عالم درد و اندوه شاهد خبر دلگیر و غیر منتظره از ولایت همیشه سبز بدخشان بودیم که در آن هزاران عزیز ما جان شیرین شان را از دست دادند.
وا مانده ام که چی بگویم. سهل است که تن باز دهیم به این نا بسامانی های دوران ،و ساده تر از آن این است که در دو سطر پیام دلجویی و غم شریکی خود را ابراز داریم. اما آیا به واقعیت همه اینقدر یک سیر شده اند ؟  آیا احساس درونی هر افغان با واژگون شدن کلبهٔ عزیزان بدخشی ما به حد منتظرهٔ وحدت ملی و غمخواری از طفلان و خواهران رنج دیدهٔ ما رسیده است ؟؟.
اگر چنین باشد، خانهٔ هر افغان خراب شده، دل هر افغان متأثر و تن هر افغان در حیاهوی نجاتِ تن فرو رفته در اعماق خاک پلید است، و اما دل که متأثر نیست بی احساس است، حس که درد همنشین خود را در خود حل و حمل کرده نتواند خنثاست و کسی خنثا است که از درد اصلی دوران خود آگاه نیست و یا در برابر نا روایی های اصلی زمان خود حساسیت ندارد، حساسیت در برابر بدی ها و حوادث (چون این) دانا را استوار می سازد. تنها دانایی توانا با فکر عدالت ، وطنداری و برادری دلجوی خفه شده گان شده می تواند.
برادر بدخشی ام ما توان تحمل درد و وا ماندگی تو را نداریم، تو آنقدر بزرگی که درست مثل کوهای پا میر خاموش نشسته یا بی تکان خوابیده ای و این خاموشی تو مارا سخت ویران کرده است.ما با تمام وجود و در هر قدم شانه به شانهٔ شما هستیم، خون در رگهای ما هم خشکیده، نفس در گلوی ما هم خفه شده و سقف ما هم ریخته.
درود بدرود
نویسنده: مهدی علی

No comments:

Post a Comment