Saturday, May 10, 2014

صدای کاغذی خود را کجا بلند کنم؟

قانون
سگِ شکاری سیاستمداران است
دموکراسی
میدانی برای نبردِ گلادیاتور ها
به سودِ رب النوع های مدرن

صدای کاغذی خود را کجا بلند کنم
که خودم از پا نیفتم؟
چگونه با قربانیان همچیغ شوم
آوازم را نیاز دارم برای گدایی
برای کِش گفتن به مگس هایی که بر مژه هایم دکان باز کرده اند
قافله در قافله قربانی از قلبم عبور میکند
اما از سکتهء قلبی میترسم و آهم را قورت میکنم که چند شب دیگر هم زنده بمانم
« رای» میدهم تا بدانند زنده ام
و عذابم نکنند
بگذارند با دستِ بریده گهوارهء کودکم را تکان بدهم
و به فردایی که اینقدر تاریک نیست
امیدهایم را ببندم
گاه گردن کلُفتی در من بیدار میشود که هر انگشتش یک چاقوست
یک سیلی میزند و رشوت خوار را از چوکی پایین می اندازد
یک سیلی میزند و جنایت پیشه را دراز می اندازد وسط خیابان
یک سیلی میزند و خفته گانِ بلوری را بیدار میکند
و با ده انگشتش روی مرا مثل یک نقاب میکند
تا آیینه را پاک کند
به خود که می آیم چند ثانیه از سریالِ روزمره ام گذشته است
انگار تمام فاجعه های طبیعی
درست در خانهء من روی داده اند

شاعر : سمیع حامد

No comments:

Post a Comment