لیلا حیدری

من، مادرم
با چشمانِ بادامي تلخ/شيرينِ بودایی
گونه‌ها‌یی برجسته
و لب‌های كوچك، به رنگ بوسه
لب‌ودهانِ دوختهکنار تابوتی نشسته.

////
کاتب بنویس !
روزی در بازار کابل به ‌پول سیاهي فروختند مادرت را
به ثمن بخسي
فروختند در بازارهاي کابل و قندهار و... ‌پدر، خواهر و برادرت را