به کشتگان غریب کویته:
قرار چیز دیگری بود
شیرعلی
دیده بودی پا به ماهم
حلوای آخر صفر مانده
و آن همه بیرق سیاه
میخواستم جمع شود
چطور مخته کنم
با تختهها و میخهای آن گهواره ناتمام
که حالا تو در آن به خواب رفتهای
رفیق نیمه راه
بابه را گفتهام حمله حیدری بخواند
بالای سرت
وسط خیابانی در« علمدار رود»
قرار چیز دیگری بود
شیرعلی
چند شبانه روز است
هر چه دست میکشم بر این شکم سوخته تا گلو
لگد نمیزند
مگر شاهان بربر از رو بروند
مگر «هزاره» ماهی مردهای باشد
یکبار بر بخورد به دماغ سازمان ملل
قرار چیز دیگری بود
شیر علی
No comments:
Post a Comment