Wednesday, January 30, 2013

من‌ یک افغانم

طـاهره حسینی
-




 نام؟
- افغان
- پدر؟
- کابل
- مادر؟
- هرات
- صادره؟
- جایی که گودی پران‌هایش هنوز سهمی از آسمان را دارند
- سن؟
- اندازه‌ی همه‌ی ترک‌های دست زمخت پدرم .

آری من‌یک افغانم و چشمانم را از درختان بادامی چیده‌ام که در آهن‌گداخته به ثمر رسیده
من‌یک هزاه ام؛ چشم بادامی این قصه
مادرم سرسبزی دشت‌های وطن را در وجودم جاری ساخته و روحم از هیرمند متلاطم شده
تمام رود‌های صلح و شادی از من سر چشمه میگیرند
من‌یک افغانم
زاده شده‌ام که هرات از من آغاز شود
که کبوترهای سخی از شانه‌های من اوج بگیرند
و تمام سرک‌های زخمی کابل به من ختم شود
آری من‌یک افغانم، آقا حالا چه؟
رد مرز؟ از کدام مرز؟
مثل کاکایم که از مرز دلتنگی‌ها رد شد و مادر کلان هنوز برای دردهای جا مانده‌ی او گریه می‌کند
یا بازگشتِ اجباری؟
خبر تکراری تمام این روز‌های خاکستری
جالب است!
ما اولین کسانی هستیم که به سرزمین مادریمان تبعید می‌شویم
ما‌ افغانیم
ما زاده‌ی افغانستانیم         
نوشته شده توسط طاهره حسینی


No comments:

Post a Comment