Monday, February 8, 2016

افشار

تنفگ پيام مجاهد و جان پرنده ز افشار
زبان مرد مجا هد، تنی شکنجه زافشار

دلی کفيده، بريده، خدا گلوله درآن کاشت
زمين ترانه گلگون به خون ديده ز افشار

زنان سينه بريده کنار جاده متروک
جهان قصيده مجروح يادمانه ز افشار

پرنه های مهاجر به شاخه شاخه نشستند
هزار کودک مجروح به شانه شانه زافشار

گلوله ها که دريدند و کارد ها که بريدند
زبان مادر گريان پاره پاره ز افشار
کاوه

No comments:

Post a Comment