تنفگ پيام مجاهد و جان پرنده ز افشار
زبان مرد مجا هد، تنی شکنجه زافشار
دلی کفيده، بريده، خدا گلوله درآن کاشت
زمين ترانه گلگون به خون ديده ز افشار
زنان سينه بريده کنار جاده متروک
جهان قصيده مجروح يادمانه ز افشار
پرنه های مهاجر به شاخه شاخه نشستند
هزار کودک مجروح به شانه شانه زافشار
گلوله ها که دريدند و کارد ها که بريدند
زبان مادر گريان پاره پاره ز افشار
کاوه
No comments:
Post a Comment