مولوی نذیر احمد حنفی بیچاره، در مصاحبه با خبرنگار زن خارجی گرفتار سه دامی شده که هیچکدام، تنها به شخص ایشان مربوط نمیشود.بلکه ناشی از سنت فرهنگی قوم و جامعة ایشان است. حتی ناقدان و فحاشان او نیز، از این آسیبها بر کنار نیستند. این سه دام عبارتند از «نفاق»، «نگاه بدوی به زن» و «بی اطلاعی از تکنیک».
نفاق مد نظر من، یعنی اینکه تو در «جلوت» به گونهای باشی که در «خلوت» آنگونه نیستی. مثلا در بیرون؛ «قانونگرا»، »اخلاقمدار» و «مودب» نشان بدهی و در خلوت؛ «آنارشیست» و «لاابالی» و «یاوهگو» باشی. به عبارت دیگر میان سه ساحت «اندیشه»، «احساس» و «رفتارت» هماهنگی نباشد و «ظاهرت» بر «باطنت» منطبق نگردد. این گونه از نفاق، مشکل فرهنگی ما در تمام عرصههاست. بسیاری از اندیشهها، احساسات و آداب درونی ما نشده. این است که با آنها برخورد دوگانه داریم. شاگردی که در روز امتحان دور از چشم ناظر تقلب میکند، رانندگانی که چراغ قرمز را رد میکنند، کارگران و کارمندانی که دور از چشم کارفرما کم کاری را حق خود میدانند و رسواتر از همه مؤمنانی که عبادت را برای رضایت مردم انجام میدهند و بسیار موارد دیگر، همه مصداقهایی از نفاق هستند.
اولین دام مولوی قصه ما، همین بود. او، «ناهمزبانی» خبرنگار خارجی را برای خودش نوعی خلوت، تصور کرده بود و فارغ از حضور بیگانه، داشت با یاران خاص، حرف دلش را میزد. اما بیخبر از اینکه در مقابل دوربین است و این دام دیگر ایشان بود. یعنی بی اطلاعی از بیگانهای به نام تکنیک که او را میپاید. حرف دل و باور قلبی ایشان همین نوع نگاه رایج در فرهنگ ما نسبت به زن است. یعنی فروکاستن زن به جنسیت محض. ما اگر مردی را تهدید کنیم، به زنش تهدید میکنیم اگر زنی را هم تهدید کنیم به جنسیتش، یعنی تجاوز به او تهدید میکنیم ، آنهم تجاوزی که شهوت و خشونت رکن اصلی آن است.
انسان دور از نفاق، دچار اینگونه خبط و خطاها نمیشود. چون او همهجا و در همه حال چیزی را که باور دارد بر زبان میآورد، حالا چه بر منبر عام باشد یا در بستر خاص.
ابوطالب مظفری
No comments:
Post a Comment