Sunday, May 19, 2013

آه..... خدا!



آه..... خدا!
خدا جان ای خدا جانت بسوزد
تمام روح ویرانت بسوزد
چه می ارزد چنین قربانی دادن
تن سالم به این ویرانی دادن
چه می ارزد چنین دنیا و دینی
چه می خوانی تو از قلب حزینی
چگونه بوسه بر ماهم زدم من
چگونه مُهر بر آهم زدم من
چه می ارزد بودن با این همه سوز
چگونه لاله می افتد به این روز...
گلایه کی کنم من از جهانم
فقط آهم سراسر در فغانم
پدر گشتم پدر با صد امیدی
چه نامردی تو کردی هیچ دیدی؟
چنین معصوم کبوتر خواب رفته
امید و صد امید بر آب رفته
تو می بینی ولی خاموش و گیجی
مگر با ظلم بر انسان بسیجی؟
گلایه کی کنم از دست آدم
کجا مانده برای من دگر دم...
مرا باید تو باید دست گیری...
نه که در دست بد بودن اسیری؟
خدا عشقت خدا مهرت کجا رفت
ترا خواندم ولی گل بی صدا رفت...
دگر طاقت برای بودنم نیست
دگر روحی میان این تنم نیست...
دگر امید من برگشت ندارد
دگر آلاله ای این دشت ندارد...
خدا جان ای خدا جانت بسوزد
تمام روح ویرانت بسوزد
چه می ارزد چنین قربانی دادن
تن سالم به این ویرانی دادن
فرهاد زاهدی

Wednesday, May 15, 2013

دوست تازه وارد

یک نفر باید یک بنر بزرگ در ورودی فیس بوک نصب کند
و برای دوستانی که تازه وارد هستند اطلاعاتی ازفرهنگ حضور در فیس بوک
بنویسد :

مثلا اینکه
1- دوست عزیز که تازه وارد این فضای مجازی می شوی اینجا تلفن نیست
که شما با داشتن صد دوست که پنجاه نفرشان آنلاین هستند بخواهی همان روز اول
با همه احوالپرسی کنی و گپ بزنی ...
2- دوست بزرگوار آدم ها را براساس قیافه و آنچه فیس بوک به صورت اتوماتیک به شما پیشنهاد می کند انتخاب نکن گزینه ای هست به نام مشخصات که وقتی به آن رجوع کنی
می توانی درباره شخص چیزهایی بدانی ...و بعد انتخاب کنی
تاسف بار است کسی ساعت 2 صبح چت را باز کند یک بند سوال بپرسد و بعد بگوید
راستی شغل شما چیست ؟؟؟!!!!!!!!!!!!
3-بد نیست وقتی وارد جایی می شویم به تازگی کمی سکوت کنیم و آرام باشیم ببینیم دیگران چه می نویسند چگونه رفتار می کنند چت چیست پست چیست چه عکسی چه اسمی چه دوستی بعضی فقط انگار آمده اند برای ارتباط برقرار کردن ...
4- دوستی و پذیرش آن به معنای این نیست که ما به هم نزدیکیم
بی تعارفیم ....با اسم کوچک همدیگر ر ا صدا کنیم ....حریم ها ر ازیر پا بگذاریم و یا هزار چیز دیگر ..
خواهش می کنم اسمش را هم نگذارید روشنفکری که حالم از این نوعش به هم می خورد ..

همین جا تشکر می کنم از همه عزیزانی که چه خانم و چه آقا با شان و شخصیت عالی و انسانی خودشان در این فضا و خصوصا در صفحه من حضور دارند ..تعظیم
.
نبشته: رهــا آزاد

Sunday, May 5, 2013

Hazara on Hazaar rah?

By Haider Changezi

I have come across the slogan ‘Hazarahaayejahan mutahid shavid’many a times and have to admit that it has a ‘feel good’ factor associated with it. It gives a sense of identity, purpose and is immersed in emotionalism. But moving beyond rhetoric what does it actually mean for me as a Hazara of Quetta? and I am sure many other Quettagis must have pondered on this point. Election Day is just around the corner and we see the Hazara electorate as divided as ever. Divided? This is surely one way of looking at it; the other way is having ‘diversity of opinion’. Is it not a healthy sign in any community that it harbors diversity of thought and ideologies? After all this is how the process of evolution moves forward, with debate and competition. The fittest survives and the meek perish eventually benefiting the community.

But doesn't this diversity negate the slogan of ‘Hazarahaaye jahan mutahid shavid’? If all Hazaras are supposed to unite then how can we have diversity of thought, ideology, political affiliation, religious shades etc…? Does being united mean we all act as bots and live a regimental life under the allusion of one ‘supreme Sardar’ or aHoly Akhund and act as per theirpersonal diktats and absolute wisdom?If this were the case then with in the Hazara community what happens to all the Taifas? The naw (new) and koona (old) Quettagi-divide? The Qawmi vs. Mazhabi divide? And moving beyond Hazaras how will this slogan fit in with our relations with other neighbourly ethnic groups (Pushtun, Baloch and Punjabi), and what about the Shia-Sunni divide?

Saturday, May 4, 2013

نگاهی به نبرد گوشته

در نگاه نخست درگیری شب گذشته میان نیروهای امنیتی افغانستان و سربازان پاکستانی که به گفته‌ی صدیق صدیقی سخنگوی وزارت امور داخله از سوی مجتبی پتنگ وزیر امور داخله دستور داده شده بود، جنگ به نفع افغانستان و دست‌آورد این پیروزی بزرگ به سربازان افغانستان منسوب گردیده است.
این درحالی است که جناح های مختلف سیاسی در افغانستان، از این حادثه به سود شان استفاده می‌کنند. در واکنش به حادثه‌ی مزبور داکتر عبدالله عبدالله رییس حزب تغییروامید، سربازان افغانستان را «شجاع» خوانده و از دولت افغانستان خواست تا تنش های بعدی را از راه سیاسی حل کند. تلویزیون طلوع، این حادثه را با گزارش ولی آرین و بازتاب انترنتی و حماسه سازی های فیسبوکی خاتمه داد که نمایانگر حمایت قوی طلوع از این درگیری را نشان می‌داد.

امرالله صالح در صفحه‌ی فیسبوک خود حادثه‌ی گوشته را «بزرگ‌ترین جنگ رویارویی با دشمن در چهل سال گذشته خوانده» و افزروده است که «امروز نیروی منظم افغانستان از یک وجب خاک ما در ولسوالی گوشته به دفاع برخاسته است. این یک دست‌آورد بسیار بزرگ برای ملت افغانستان است.» ایشان با مقوله‌ی «انگیزه کلید کامیابی است» احساسات عمیق نسل نو افغانستان را تقدیر کرده و از تصامیم آینده‌ی پاکستان ابراز نگرانی نموده گفته اند، «آنها (پاکستانی‌ها) به یقین تلاش خواهند نمود ستون پنجم خویش در کشور ما را تحکیم بخشند و با ادامه‌ی شعار مذهب-قومیت افغانستان را از درون تضعیف نمایند.» آقای صالح در خاتمه‌ی سخنانش از جاسوس های پاکستانی که به لباس افغانی در افغانستان فعالیت می‌کنند حرف می‌زنند، «پس بیایید به همان اندازه که علیه عسکر و ملیشه پاکستانی حساسیت نشان می‌دهیم علیه جاسوس و نفوذی های پاکستان و علیه آنهایی‌که در ظاهر با لباس و زبان افغانی اما در اصل با تفکر پاکستانی علیه ما می‌جنگند نیز بسیج شویم.»

Wednesday, May 1, 2013

مادر

بیا با تحفه ی لبخند، مادر

چای تلخ و بساط قند، مادر

دلم تنگ است برای کودکی ها

برای بوسه ها و پند، مادر


یادش بخیر کوچک که بودیم و دستمال سر شانه داشیم و برای ناز صد بهانه داشتیم... طبیعت در زمین هزاره سخت خشن بود... زمستان ذکام می شدیم و مادر ناراحت... بهار مثل بره و بزغاله مست و تابستان سرمست توت و باغ (زردآلو) چاکه گیلاس و ... خزان گرگ روی و دست و پا ترک خورده و آب دماغ پیش بینی آویزان‌(پاچه بزغاله...) مادرمان می گفت... بچَی قد دیسمال سر بازوی خو بینیی خو پاک کو مردم بد موگیه...)

نبشته: فرهاد زاهدی