منوچهر طاهریان:
خط دیورند را یک پشتون امضا میکند. تجاوز بر خاک افغانستان را یک سفیر پشتون امضا میکند. (مستقیم پشتون گفتم چون نظام فرصت برابر برای شهروندانش فراهم نمیکند تا همه سهیم باشند و کارکشته ترین نیروی انسانی برگزیده شود. بجای آن بچه خاله را مستقر میکند.) نتیجه آن کشتار انسان است. کشتار آدم های که خود را جز این خاک میدانند. پشتون که امضای زاخیلوال را ندیده ولی برای آن کشته خواهد شد. تاجک که جز استمرار بی توجهی دولت به خانواده اش چیزی نصیب اش نمی شود. برادرش در کندوز به گروگان گرفته شده است. اما او از وطن دفاع میکند. هزاره به دفاع از خاک میهن رفته است تا دوشادوش پشتون و تاجک و ن برزمد. اما، در وطن، خانه اش به آتش کشیده می شود. پدر اش زیر تبر کوچی تکه و پارچه می شود. نسبت به مادرش بی حرمتی شده و دندان هایش با قنداق تفنگ کوچی می شکنند. زن و فرزند اش بی خانه می شود. زمین اش چریده می شود.
کلید استمرار و توقف جنگ را یک وطن فروش در دست دارد. اما از هر دو طرف انسان کشته شده است. جان آدمی گرفته می شود. برای پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک جان آدمی اهمیت دارد و شجاع و دلیر آن است که به جسد دشمن نیز حرمت نهد. حرمت نهادن اما هزینه دارد. هزینه ای به قامت جفای ملاعمر، حکمتیار، کرزی، غنی و غمی به بلندای به بازی گرفتن مردم توسط اتمر و زاخیلوال؛ که جان آدمی را اهمیت نداده اند. و کلید جنگ را مطابق میل شان می گردانند. تنها کارشان انبار عقده های قومی و برجسته کردن عصبیت های قومی است. برای فرار از بدنامی و گریز از محکمه عامة مردم، به کاردهایش دستور میدهند، تا حرمت نهادن به جسد بی جان آدمی را وطن فروشی نام نهند. دیپلمات هایش چنان بوتل زهرپاش می شوند. زهر می پاشند. تفرقه می افکنند. وطن فروشی می شوم با حرمت نهادن به جسد بی جان آدمی ولی وطن پرست نمی شوم با شکستاندن دندان مادری در بهسود و به گروگان گرفتن پدر، پسر و زن و فرزند شهروندان.
No comments:
Post a Comment