زني كه در دامن پاك و بردبارش، شهرهترين معمار تاريخ يك ايل منكوب و محروم را پرورش داد، در پرتي و دورافتادگي غربت، درگذشت. مادر محروميتها، اگرچه در دورافتادگيِ غربت در گذشت اما بيپيرايگي و سادگيِ سراسر زندگياش آن قدر شكوه و هيبت داشت كه تماميت يك ايلِ بزرگ و چندميليوني از ته دل آرزو داشتند فقط يكبار به زيارتاش محشور شوند و خاك قدمهاي مقدسش را سرمهي چشمان تنگ و مؤربشان كنند. مادر تاريخ به سياق فرزند شهير و فرزانهاش؛ آن سمند خوشقدمِ سپيدپيشاني، هيچگاه از ثروت و توجه و امكاناتي كه به موجب نام و نشانهي آن معمار بزرگ تاريخ ميتوانست به چنگ بزند، استفاده نكرد. همان سان كه عبدالعلي مزاري يك "قيران" براي معيشت خانوادهاش به ميراث نگذاشت، مادر تاريخ هم با آن كه ميتوانست ثروت هنگفت چند ميليون انسان را به خانهاش بريزد تا ديوار خانه محقرش درز نداشته باشد و زينب؛ آن تنها یادگار نازنین سمند خوشقدم مان، بتواند بر پرِ قو بخوابد اما چنان نكرد و هيبت و شكوه مادرانگيِ ايل فقر و محروميت را بر زرق و برقي كه به مقدسات سوگند مسلم ترين حقاش بود، ترجيح داد.
مادر تاريخ آن قدر هيبت و شكوه داشت كه قارونها و ستارهداران قلدر و گندهاي كه در كابل بر ميراث مقدس فرزند فرزانهاش جولان ميدهند، از عكس بوسيدن دستان فرتوت و مقدس او براي خودشان پايههاي متزلزل و کاغذین نفوذ و محبوبيت اجتماعي ميساختند و ميسازند. مادر محروميتها با سربلندي و شكوه هرگز از تيكهداران ناخلف ميراث فرزندش، نخواست ديوار درزخوردهي خانهاش را تعمير كنند يا مزار غريب و بيدر و پيكر فرزندش را نوسازی و مرمت كنند. مادر تاريخ، باشكوه زيست و باشكوه رفت. بر عظمت و هيبت و روسپيدي ات كلاه از سر بر ميداريم. بدرود مادر تاريخ محروميت!
خادم حسین کریمی
No comments:
Post a Comment