Sunday, April 26, 2015

چه بگويم سخن از شهد، که زهر است به کامم وای از مشت ستمگر که بکوبيده دهانم

سرنوشت غم‌انگیز شاعر این غزل زیبا، «نادیا انجمن»، خود بیان‌گر رنج زنان افغان بوده و این شعر حکایتی از زندگی او و زنان افعان است. نادیا متولد ۱۳۵۹ و از شاعران جوانی بود که به سرایش غزل و شعر نو می‌پرداخت. از پانزده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و عضو انجمن ادبی مخفی «کارگاه سوزن طلایی» در زمان طالبان بود. بعدها در دانشگاه هرات شروع به خواندن ادبیات دری کرد که باب آشنایی و ازدواج او را با یکی از کارمندان باز کرد. همسر نادیا او را از شرکت در جلسات مشاعره و نقد ادبی که در انجمن ادبی هرات بر‌گزار می‌شد باز می‌داشت. نادیا سرانجام در سال ۱۳۸۴ به دلیل ضرب و شتم توسط شوهرش کشته شد.


نيست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم‌ چه نخوانم

چه بگويم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبيده دهانم

نيست غمخوار مرا در همه دنيا که بنازم
چه بگريم، چه بخندم، چه بميرم، چه بمانم

من و اين کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده‌ام و مُهر ببايد به دهانم

دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پريدن نتوانم

گرچه ديری است خموشم، نرود نغمه ز يادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم

ياد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از اين عزلت و مستانه بخوانم

من نه آن بيد ضعيفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دائم به فغانم


No comments:

Post a Comment