چو هرگز نیابی نشانی ز شوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی!
این هم دلیل:
از این رو که وقتی تو شوهر کنی
دگر هیچ نتوان کنی جست و جوی
بخر، زایمان کن، بروب و بپز
بدوز و اتو کن، بساب و بشوی
بیا و برو، میهمانی بده
شود استراحت، تو را آرزوی!
نداری اگر خانه، سالی دو بار
تو با شوهرت می روی کو به کوی
مبادا که چیزی بخواهی از او
تو باید شوی همسری صرفه جوی
وگر همسرت مایه دار است هم
مبادا دوتا باشه تنبانِ اوی!
بخواهی اگر شوهری سر به راه
برس دائما هی به روی و به موی
اپیلاسیون، رنگ، مش، های لایت
که با دیدن تو بگویند:« ووووی!»
شب امتحان بی شب امتحان
والا برد شو ز تو آبروی!
نباید بگیری تو هیچ استرس
شب امتحان هی شوی ترشروی
بگوید که برگرد پیش بابات!
برایش اگر آوری نیمروی!
یکی او یکی بچه ها مانعند
که حفظت شود جزوه ها مو به موی
رسد مادر ِ شوهرت هم ز راه
برای کمی غرغر و گفت و گوی!
قدم رو رود روی اعصاب تو
به کلی بریزد به هم خلق و خوی!
به دنبال او هی ز در می رسند
یکایک عموزاده ها و عموی!...
از این رو مجرد اگر مانده ای
به اعصابی آرام دانش بجوی!!!!؟
شاعر: خانم حسین زاده
No comments:
Post a Comment