Monday, November 9, 2015

این بار کارد در گلوی مادر گذاشته شد:

رنگ در نیچه قلم می خشکد، کاغذ خاک می شود و در فضای سرد یک پایز گرد می شود. دست از نوشتن باز می ماند، مغز در جمجمه یخ می بندد و اشک درون کاسه چشم می خشکد، وقتی بخواهی از جنایت به این بزرگی که توسط انسان (اشرف مخلوقات؟؟؟) بر انسان و به بهانه دین بر دین دار روا داشته می شود، چیزی بنویسی. نه اشتباه می کنم اگر واژه انسان را برای چنین جنایت پیشه ها بکار گیرم.
راست گفته اند که، اگر عقل و منطق را از موجود بنام انسان بگیری دیگر این موجود دو پا به مراتب پست تر از یک حیوان چهار پا می شود. اما این عمل را حتا حیوان بر حیوان روا نمی دارند. وقتی آهوی مادر به اشتبا توسط پلنگی شکار می شود و بعد از شکار پلنگ متوجه می شود آهو چوچه در شکم داشته است( مادر بوده است) پلنگ از شدت درد کنار جسد آهو جان می دهد. اما شعور و خرد انسانی وقتی از بشر گرفته می شود خطرناک تر از حیوان چهار پا حتا بر موجود بنام مادر هم رحم نمی کنند.
نمی دانم به راستی نمی دانم چطور ممکن است کارد بر گلوی گرامی ترین، مهربان ترین و عزیزترین موجود هستی بنام مادر گذاشت و شاهرگ های نازک یک مادر را با کارد ظلم، وحشی گری و درد منشی برید.
آهای خالق هستی!
اینها چه موجوداتی هستند که توخلق کردی؟
تسلیت؛ هرگز سنگینی این فاجعه را تحمل کرده نمی تواند.
برگرفته از صفحه علی جوادی

No comments:

Post a Comment