Thursday, March 19, 2015

بدرود مظلوم‌ترین فصل خدا



دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان؟
مظلوم‌ترین فصل خدا بود زمستان

دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم
از هر چه دو رنگی است، رها بود زمستان

بود هر چه فقط بود، سپیدی و سپیدی
اسمی که به او بود سزا، بود زمستان

گرمای هر آغوش، تبِ عشق، دمِ گرم
یک بار نگفتند چرا بود زمستان؟

بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید 
با این همه، باز اهل وفا بود زمستان

غرقِ گل و بلبل اگر فصل بهاران 
بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان

با برف بپوشاند تنِ لختِ درختان
لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان

در فصلِ خودش، شهرِ خودش بود غریبه
«مظلوم‌ترین فصل خدا» بود زمستان

مجتبي حيدري

No comments:

Post a Comment