نامش را اول گذاشته بودند "توغل علی" توغل، در گویش هزارگی، به معنی سرمای شدید و استخوان سوز است. این نام چون ویژه گویش هزارگی بود، جا نیافتاد.
اما وقتی خود اسمی برای خودش انتخاب کرد، کاملا متضاد اسمی بود که والدینش برای او برگزیده بودند." اخگر". .... و از آن پس آرام نگرفت. سوخت گاه تند و گاه کند، اما همیشه سوخت و روشنی بخشید. در زندان، در آوارگی در کلاس درس، همه جا. اخگر بود.
بسیاری از مقالاتش را به اسم مستعار نوشت. که روزگار خفقان و رعب بود. به فرانتس فانون، سارتر و امه سزر دل باخت. پی سید جمال و محمد عبده گرفت و با اقبال مانوس شد.
انقلابی بود. اما در اوج مبارزات مسلحانه، تفنگ اش را به قلم عوض کرد، از ان زمان داد زد که "تیغ نباید به دست زنگی مست داد." کار فرهنگی مقدم است. باید نوشت باید خواند باید گفت. و خود چنین کرد.
باری دکتر سیما سمر قصه می کرد که: رفته بودم یکی از کمپ های مهاجرین در کویته برای تداوی مریض ها آنجا اخگر را دیدم که با شاگردانش گل لگد می کرد و مکتب می ساخت.
این پر حرارت انقلابی، برعکس بسیاری از هم نسلان و هم فکرانش، به اصلاح گری گروید. و یک مصلح تمام قد شد. در آخرین یاد داشتی که برای بی بی سی نوشت، خاطر نشان کرده بود در انتخابات نامزدی که مورد قبولش باشد ندارد. اما می رود و رای می دهد. به که؟ به انتخابات.
می گفت، مهم نهادینه شدن فرهنگ انتخابات است. نامزد خوب بالاخره پیدا می شود اگر این فرهنگ "انتخابات" رایج شود. شاید او را به تعبیر خودش، از آخرین ستاره های دنباله دار حساب کرد.
این کتاب اخگر " ستاره های دنباله دار" در مورد مشروطه خواهان است. به نظر من اما، "روشفکر ملی مذهبی" منصفانه ترین تعبیر برای بیان و تصویر منصفانه از خود اخگر باشد.
او به لحاظ باور و گرایش اجتماعی، چپ بود. و به لحاظ گرایش اعتقادی، مسلمان. الگوهای او ابوذر و بلال بودند و در خوانش و فهم مسلمانی اش بیش از همه از دکتر شریعتی، متاثر بود.
از این ها که بگذریم، سخت مغرور و سخاوتمند بود. خیلی صمیمی و صادق بود. دوستانش را با تمام قدرت در آغوش می کشید. و سفره اش را با تمام خلوص پهن می کرد. و کسانی را به لحاظ فکری از او فاصله می گرفتند احترام می کرد و حتی دوست می داشت و می گفت: می ارزی.
خودش اما خیلی می ارزید. اول فکر می کردم مثل بسیاری دیگر از هم نسلان خود، کم کاری کرده و کم نوشته. اما بعدا فهمیدم که سه بار آثارش توسط، خاد، سپاه پاسداران و جنگ داخلی دهه نود، از بین رفته.
اخگر خیلی رنج کشید. اما هرگز کسی ندید او حسرت خورده باشد.
در افغانستان اخگر را تنها روشنفکری می شناسم که غرورش، سه نسل از سیاسیون این کشور را، تحقیر کرد.
نبشته: داود ناجی
آقای یوسفی سلام
ReplyDeleteامیدواریم که حال شما خوب باشد
ما تعدادی از دوستان آقای قسیم اخگر هستیم که تصمیم داریم کتاب ها و جزوات و نشریات و تمامی نوشته های ایشان را در یک جا جمع آوری کنیم. بدین خاطر وبلاگی را تهیه کرده ایم که نوشته های ایشان را به آنجا اضافه کنیم
http://qasimakhgar.wordpress.com/
آیا این امکان برای شما وجود دارد که در این عرصه به ما کمک کنید یا اینکه کسانی را برای در این عرصه معرفی کنید؟
موفق و پیروز باشید
منتظر ایمیل شما خواهیم ماند