Wednesday, January 22, 2014

ابه میرزا هم رفت


آبی میرزا

آبه میرزا، پیکرِ عینی سرکوب صدای زنانه و مرگِ صدایِ آغازین است؛ صدای آغازینی که زندگي را اين گونه رورايت مي کند:«گل صد برگِ داغستانم ای یار/ فرارِ ملک مالستانم ای یار/ همان روزی که گشتم از وطن دور/ جگر پر درد و دل نالانم ای یار». میرزا مرد، صدای او هم مرد، آبَی هم مرد. مردنِ صداي آوازخوانی که آرزو داشت با جگرِ پر درد و دل نالان صدای حرامِ زنان را در گوش ها برساند، یکی از فلسفی ترین رخدادهاي تاريخي است؛ رخدادي كه هرگز به آن توجه نمي شود. تامل در مرگِ صدای آبه میرزا، تامل در سرشت و سرنوشتِ زنان این سرزمیین است و به آین می توان عمیق ترین لایه های صدای سرکوب شده ی زنان را ورق زد. آدمی صداست و مرگ صدا، مرگِ آدمی. این جمله ی او«صدایم مرد»، تلخ ترین آیه یِ نازل شده از آسمان تاریخ است و سکوتِ او روشن ترین سخنِ صدای حرامِ زنان در این سرزمین. لزومی نیست دلایل تاریخی و فلسفی بر حرمتِ صدای زنان این کشور اقامه شود، آبه میرزا سندِ زنده ی تبعید این صدای حرام به بیغوله های تبعیض و نابرابری جنسیتی است: «صدایم مرد» این صدایِ آغازین، سندِ زنده ی کشتنِ صدای زنان در این جغرافیای جور، و بیانیه ی تاریخی است که باید موضوع تفکر و تامل قرار گیرد.
بر گرفته از صفحه فیسبوک اسد بودا

No comments:

Post a Comment