از اینکه امروز چقدر برای ما مناسبت «روز پدر» را تعریف میکند، بگذریم. این غزل از حسن آذرمهر عزیز بهزیباییِ تمام حرف ما برای پدرهاست، برای پدرهایی که بیش میخواستند و ما کم شدیم:
پدر! تو غصه نخور من همیشه در بدرم
فقط بخند به این سرنوشت بیپدرم
پدر برای خودم آدم بزرگ شدم
ولی برای شما تا هنوز درد سرم
برای اینکه تو خوبی چقدر بد هستم
پدر ببخش مرا بچهام هنوز خرم
پدر ببخش که شب دیر خانه میآیم
و از تمامی احوال خانه بیخبرم
پدر بد است همینکه برای یک دختر
تمام روز -بدون بهانه- خون جگرم
بد است اینکه به سگرت پناه میبرم و
ز روی زندگیام بیعلاقه میگذرم
ولی چهکار کنم سرنوشت من این است
همینکه تازهترین خار چشم یک پدرم